بردیابردیا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره

برای پسرم بردیا

پایان 29 ماهگی شازده پسرم

بردیا جان ماهگیت هم تموم شده و فقط 1 ماه مونده تا فصل بهار و هوای خوب و پارک و تفریح و چیزهای دیگه   امروز 29 بهمن بهت گفتم بردیا می خوای دیگه پوشکت نکنم گفتی آره مامان جیشمو می گم بعد پوشکت رو در آوردم و یه شورت پات کردم و شلوار و مشغول جاروبرقی کشیدن شدم و دیدم یهو رفتی کنار دستشویی و گفتی جیش دارم منم زود شلوار و شورتتو درآوردم و رفتی تو دستشویی و روی صندلی جیشت نشستی و بعد از 5 دقیقه داد زدی مامان مــــــــــــــــامان بیا یه خبر خوب دارم (این جمله رو از توی کتاب و کایو و لگن گفتی ) بعد دیدم یه عالمه جیش کرده بودی و کلی ذوق می کردی البته منم خیلی خوشحال شدم . عزیز دل مامان یه پله بزرگتر شدی و من هم بهت جایزه یه ماشی...
29 بهمن 1392

اولین روز کارگاه کودک و مادر

5 بهمن شروع کلاس کارگاه کودک و مادر بود که یه مهد کودک خیلی خوب تو خیابان دولت بود و مامان یکی از دوستات به نام حامی بهمون خبر داد که بریم ثبت نام خلاصه که عاشق این کلاس شدی مخصوصا عمو سعید مربیت که فوق العاده مهربونه و شما بچه ها رو خیلی دوست دوست داره ، توی کارگاه هم یه چیزی هایی شما یاد می گیری هم یه چیزهایی من که خیلی به دردمن می خوره قربونت برم  البته توی جلسه اول وقتی عمو سعید داشت رنگها رو می پرسید و تو تند تند جواب می دادی خیلی خوشحال شدم که اینقدر با هوشی و خوب همکاری می کردی .               ...
20 بهمن 1392
1